جدول جو
جدول جو

معنی ستایش گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

ستایش گرفتن
(چِ رَ / رِ بِ کُ تَ)
ثنا گفتن. شکر کردن:
همیدون بزاری نیایش گرفت
جهان آفرین را ستایش گرفت.
فردوسی.
ستایش گرفت آفریننده را
رهاننده از بد تن بنده را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ رَ / رِ دَ)
ستودن. مدح گفتن:
گرت من ستایش نگویم مرنج
که بهره ندارم ز گنج تو خنج.
ازرقی
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ شُ دَ)
اندیشیدن. فکر کردن:
برفت و همه شب سگالش گرفت
که فردا ز خوردن چه سازم شگفت.
فردوسی.
ز بیگانه پردخت کردند جای
سگالش گرفتند هرگونه رای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ دَ)
خصومت کردن. جنگ آغازیدن:
همان با خردمند گیرد ستیز
کند دل ز نادانی خویش تیز.
فردوسی.
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسایش گرفتن
تصویر آسایش گرفتن
استراحت کردن آسایش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیایش گرفتن
تصویر نیایش گرفتن
عبادت کردن پرستش کردن: (همیدون بزاری نیایش گرفت جهان آفرین را ستایش گرفت) (شا. لفا اق. 209)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
پناه بردن تحت حمایت کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
پناه بردن
فرهنگ فارسی معین